بیدل دهلوی:خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما میدود مرکز همان سر بر خط پرگار ما
❈۱❈
خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما
میدود مرکز همان سر بر خط پرگار ما
از ادبپروردگان یاد تمکین توایم
موی چینی میفروشد ناله درکهسار ما
❈۲❈
سعی ماچون شمعبیتاب هوای نیستیست
تا پر رنگیست ز خود میکند منقار ما
گرهمهمخمل شودخواببهار اینجاتراست
سایهٔ گل پر عرقریزست درگلزار ما
❈۳❈
تا نگه رنگ تأمل باخت پروازیم و بس
چون سحر تاکی شودشبنم قفس بردارما
بویگل مفت تأملهاستگر وامیرسی
نبضواری در نفس پر میزند بیمار ما
❈۴❈
ذرهایم از خجلت سامان موهومی مپرس
اندک هرچیز دارد خنده بر بسیار ما
شهرترسواییماچون سحرپوشیدهنیست
گل ز جیب چاک میبندند بر دستار ما
❈۵❈
از ازل آشفتگی بنیاد تعمیر دلیم
مویمجنون چیدن است ز سایهٔ دیوارما
یأس پیری قطعکرد از ما امید زندگی
بسکه خمگشتیم افتاد از سر ما بار ما
❈۶❈
همچوعکس آب تشویش ازبنای ما نرفت
مرتعش بودهستگویی پنجهٔ معمار ما
در خور هرسطر بیدل باید ازخود رفتنی
جادهها بستهست بر سر قاصد از طومار ما
کامنت ها