بیدل دهلوی:میتوان در باغ دید از سینهٔ افگار گل کاین گلاندامان چه مقدارند در آزار گل
❈۱❈
میتوان در باغ دید از سینهٔ افگار گل
کاین گلاندامان چه مقدارند در آزار گل
گر تبسم زین ادا چیند بساط غنچهاش
میدرد منقار بلبل خندهٔ سرشار گل
❈۲❈
ای ستمگر بر درشتی ناز رعنایی مچین
در نظرها میخلد هر چند باشد خار گل
فرصت نشو و نما عیار این باز بچه است
رنگ تا پر میگشاید میبرد دستار گل
❈۳❈
خانه ویرانست اینجا تا به خود جنبد نسیم
خشت چیند تا کجا بر رنگ و بو معمار گل
پهلوی همت مکن فرش بساط اعتبار
مخمل و کمخواب دارد دولت بیدار گل
❈۴❈
باید از دل تا به لب چندین گریبان چاک زد
کار آسانی مدان خندیدن دشوار گل
باغ امکان درسگاه عذر بیسرمایگی است
رنگ کو تا گردشی انشا کند پرگار گل
❈۵❈
غفلت بی درد پر بی عبرتم برد از چمن
نالهٔ دل داشت بو در بستر بیمار گل
تا به فکر مایه افتادیم کار از دست رفت
رنگ و بو سودای مفتی بود در بازار گل
❈۶❈
میبرد خواب بهار نازم از یاد خطش
بیفسونی نیست بیدل سایهٔ دیوار گل
کامنت ها