بیدل دهلوی:تا بست ادب نامهٔ من در پر بسمل پرواز گرفتهست شکن در پر بسمل
❈۱❈
تا بست ادب نامهٔ من در پر بسمل
پرواز گرفتهست شکن در پر بسمل
یاد تب شوقی که ز سامان تپیدن
آسودگیم داشت سخن در پر بسمل
❈۲❈
فرصت هوس افتاد رم آهنگ شرارم
طرز نو من گشت کهن در پر بسمل
دل محو شهادتگه نازیست که اینجا
خون در رگ موجست و کفن در پر بسمل
❈۳❈
ای شوق کرا نیست تپشهای محبت
سرتا قدم من بشکن در پر بسمل
بیتابی ساز نفس از دود خموشیست
ای عافیت آتش مفکن در پر بسمل
❈۴❈
شبگیر فنا هم چقدر داشت رسایی
عمریست که داریم وطن در پر بسمل
هر جا دم تیغ تو گل افشان خیالیست
فرشست چو طاووس چمن در پر بسمل
❈۵❈
ای راهروان منزل تحقیق بلندست
باید قدمی چند زدن در پر بسمل
بیدل هوس آرایی پرواز که دارد
محو است غبار تو و من در پر بسمل
کامنت ها