بیدل دهلوی:باز برخود تهمت عیشی چو بلبل بستهام آشیانی در سواد سایهٔ گل بستهام
❈۱❈
باز برخود تهمت عیشی چو بلبل بستهام
آشیانی در سواد سایهٔ گل بستهام
نسخهٔ آیینهٔ دل دستگاه حیرتست
چون نفس ناچار پیمان با تأمل بستهام
❈۲❈
بر تو تا روشن شود مضمون از خود رفتنم
نامهٔ آهی به بال نکهت گل بستهام
تا نفس باقیست باید بست در هر جا دلی
عالمی بر جلوه و من بر تغافل بستهام
❈۳❈
چون صدا سیرم برون ازکوچهٔ زنجیر نیست
گر زگیسو برگزفتم دل به کاکل بستهام
نیستم دلکوب این محفل چو مینای تهی
پیشتر از رفتن خود بار قلقل بستهام
❈۴❈
از گهر ضبط عنان موج دریا روشن است
جزوی از دل دارم و شیرازهٔ کل بستهام
دوش آزادی تحمل طاقت اسباب نیست
خفتهام بر خاک اگر بار توکٌل بستهام
❈۵❈
از هجوم ناتوانیها به رنگ آبله
تا ز روی قطره آبی بگذرم پل بستهام
یاد شوخیهای نازت دارد ایجاد بهار
محو دستار توام گل بر سرگل بستهام
❈۶❈
گردش رنگ از شرارم شعلهٔ جواله ریخت
نقش جامی دیگر از دور و تسلسل بستهام
خط او شیرازهٔ آشفتگیهای من است
از رگ یک برگ گل، صد دسته سنبل بستهام
❈۷❈
در خیال گردش چشمی که مستی محو اوست
رفتهام جایی که رنگ ساغر مل بستهام
میدهم خود را به یادش تا فراموشم کند
مصرعی در رنگ مضمون تغافل بستهام
❈۸❈
اوج عزت نیست بیدل دلنشین همتم
پرتو خورشیدم، احرام تنزّل بستهام
کامنت ها