بیدل دهلوی:با هیچکس حدیث نگفتن نگفتهام درگوش خویش گفتهام و من نگفتهام
❈۱❈
با هیچکس حدیث نگفتن نگفتهام
درگوش خویش گفتهام و من نگفتهام
زان نور بیزوال که در پردهٔ دل است
با آفتاب آنهمه روشن نگفتهام
❈۲❈
این دشت و در به ذوق چه خمیازه میکشد
رمز جهان جیب به دامن نگفتهام
گلها به خنده هرزه گریبان دریدهاند
من حرفی از لب تو به گلشن نگفتهام
❈۳❈
موسی اگر شنیده هم از خود شنیده است
«انی انا اللهی»که به ایمن نگفتهام
آن نفخهای کز او دم عیشیگشود بال
بوی کنایه داشت مبرهن نگفتهام
❈۴❈
پوشیدهدار آنچه به فهمت رسیده است
عریان مشو که جامه دریدن نگفتهام
ظرف غرور نخل ندارد نیاز بید
با هرکسی همین خمگردن نگفتهام
❈۵❈
در پردهٔ خیال تعین ترانههاست
شیخ آنچه بشنود به برهمن نگفتهام
هر جاست بندگی و خداوندی آشکار
جز شبههٔ خیال معین نگفتهام
❈۶❈
افشای بینیازی مطلب چه ممکن است
پرگفتهام ولی به شنیدن نگفتهام
این انجمن هنوز ز آیینه غافل است
حرف زبان شمعم و روشن نگفته ام
❈۷❈
افسانهٔ رموز محبت جنون نواست
هر چند بیلباس نهفتن نگفتهام
این ما و من که ششجهت از فتنهاش پُر است
بیدل توگفته باشی اگر من نگفتهام
کامنت ها