بیدل دهلوی:اشک شمعی بود یک عمر آبیار دانهام سوختن خرمن کنید از حاصل پروانهام
❈۱❈
اشک شمعی بود یک عمر آبیار دانهام
سوختن خرمن کنید از حاصل پروانهام
تیرهبختی فرش من آشفتگی اسباب من
حلقهٔ زلف سیاه کیست یارب خانهام
❈۲❈
خرمن بیحاصلان را برق حاصل میشود
سیل هم از بیکسی گنجیست در وبرانهام
ذوق چتر شاهی و بال هما منظورکیست؟
کم نگردد سایهٔ مو از سر دیوانهام
❈۳❈
رفتهام عمریست زین گلشن به یاد جلوهای
گوش نه بر بوی گل تا بشنوی افسانهام
در زراعتگاه چرخ مجمری همچون سپند
برگ دود آرد برون گر سبز گردد دانهام
❈۴❈
روزگاری شد که چون چشم ندامت پیشگان
بادهها ازگردش خود میکشد پیمانهام
سیل را تا بحر ساز محملی در کار نیست
میبرد شوقت به دوش لغزش مستانهام
❈۵❈
قبله خوانم یا پیمبر یا خدا یا کعبه است
اصطلاح عشق بسیار است و من دیوانهام
عمرها شد دست من دامان زلفی میکشد
جای آن دارد که از انگشت روید شانهام
❈۶❈
شوخیاش از طرز پروازم تماشا کردنیست
شمع رنگ بسته در بال و پر پروانهام
چون حباب از نشئهٔ سودای تحقیقم مپرس
بسکه میبالم به خود پر میشود پیمانهام
❈۷❈
عافیتها در نظر دارم ز وضع نیستی
چشم بر هم بسته واکردهست راه خانهام
چون نفس بیدل کلید آرزوها داشتم
قفل وسواس دل آخر کرد بیدندانهام
کامنت ها