بیدل دهلوی:تا دچار نازکرد آن نرگس مستانهام شوق جوشی زد که من پنداشتم میخانهام
❈۱❈
تا دچار نازکرد آن نرگس مستانهام
شوق جوشی زد که من پنداشتم میخانهام
نشئهٔ از خود ربای محرم وبیگانهام
گردش رنگم، به دست بیخودی پیمانهام
❈۲❈
حیرتی دارم ز اسباب جهان در کار و بس
نقش دیوارست چون آیینه رخت خانهام
ظرف و مظروف اعتبار عالم تحقیق نیست
وهم میگوید که او گنج است و من ویرانهام
❈۳❈
آتش هستی فسردم آرزو آبی نخورد
خاک کرد آخر هوای بازی طفلانهام
مویکافوریست نومیدیکه شمع عمر را
صبح شد داغ نظر خاکستر پروانهام
❈۴❈
هستی موهوم نیرنگ خیالی بیش نیست
در نظر خوابم ولی درگوشها افسانهام
عمرها شد در بیابان جنون دارم وطن
روشنست از چشم آهو روزن کاشانهام
❈۵❈
ای نسیم ازکوی جانان میرسی آهسته باش
همرهت بوی بهاری هست و من دیوانهام
شوخی نشو و نما از موج گوهر بردهاند
در غبار نادمیدن ریشه دارد دانهام
❈۶❈
موی مجنونم مپرس از طالع ناساز من
میزند گردون به سر چنگ ملامت شانهام
نالهها از شرم مطلب داغ دل گردید و سوخت
درد شد از سرنگونی نشئه در پیمانهام
❈۷❈
شوق اگر باقیست، هجران جز فسون وصل نیست
شمعها در پرده میسوزم، دل پروانهام
صید شوق بسملم بیدل نمیدانم که باز
خنجر و پیکان ناز کیست آب و دانهام
کامنت ها