بیدل دهلوی:چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم گرد ره خرام که دارم، قیامتم
❈۱❈
چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم
گرد ره خرام که دارم، قیامتم
آن نالهام که گر همه خاکم دهی به باد
کهسار میخورد قسم استقامتم
❈۲❈
تسلیم خوی از غم آفات رستن است
افکنده نیستی به جهان سلامتم
مینا طبیعتم حذر از انفعال من
هرگاه آب میشوم آتش علامتم
❈۳❈
از قحط امتیاز معانی درین بساط
تحسینم این بس است که ننگ غرامتم
یک دانهوار آبلهٔ دل نکرد نرم
دست آسیای سودن دست ندامتم
❈۴❈
کو وحشتی که بگذرم از دامگاه وهم
تشویش رفتن است به قدر اقامتم
عمریست نام من به جنون دارد اشتهار
داغ نگین تراشی سنگ ملامتم
❈۵❈
بیدل ز حالم اینکه نفس گرد میکند
کم نیست در قلمرو هستیکرامتم
کامنت ها