بیدل دهلوی:شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم تصویر تو گل کرد ز آهی که کشیدم
❈۱❈
شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم
تصویر تو گل کرد ز آهی که کشیدم
تا هیچکسم منتظر وصل نداند
گشتم عرق و در سر راه تو چکیدم
❈۲❈
عجزم چقدر پایهٔ اقبال رسا داشت
جایی نخمیدم که به پایی نرسیدم
گل کردن ازین باغ، جنون هوس کیست
پرواز غبارم سحری داشت دمیدم
❈۳❈
در تخم ، محالست کند ریشه فضولی
پایم به در افتاد ز دامن که دوبدم
نیرنگ دل از صورت من شبهه تراشید
رفتم که کنم رفع دوبی آینه دیدم
❈۴❈
آخر الم زندگیام تیر برآورد
برداشت نفس آن همه زحمتکه خمیدم
تا خون من از خواب به صد حشر نخیزد
در سایهٔ مژگان تو کردند شهیدم
❈۵❈
هستی چمنی داشت ز آرایش عبرت
چون شمع گلی چند به نوک مژه چیدم
حیرت قفس خانهٔ چشمم، چه توان کرد
هرگه بهم آرم مژه قفل استکلیدم
❈۶❈
بیدل چقدر سرمه نوا بود ندامت
کز سودن دست تو صدایی نشنیدم
کامنت ها