بیدل دهلوی:شبی سیر خیال نقش پای دلربا کردم گریبان را پر از کیفیت برگ حنا کردم
❈۱❈
شبی سیر خیال نقش پای دلربا کردم
گریبان را پر از کیفیت برگ حنا کردم
به ملک بیتمیزی داشت عالم ربط مژگانی
گشودم چشم و خلقی را ز یکدیگر جدا کردم
❈۲❈
گرانی کرد بر طبعم غرور ناز یکتایی
خمی بر دوش فطرت بستم و خود را دوتا کردم
نمی از پیکرم جوشاند شرم ساز یکتایی
عرق غواصیی میخواستم باری شنا کردم
❈۳❈
غنا میباید از فقرم طریق شفقت آموزد
که بر فرق جهانی سایه از دست دعا کردم
به ترک های و هویم بیتلافی نیست سامانش
نی بزمم غناگر بینوا شد بوریا کردم
❈۴❈
به زنگ انباشتم آیینهٔ سوز محبت را
به ناموس وفا از آب گردیدن حیا کردم
کلامم اختیاری نیست در عرض اثر بیدل
دل از بس ناله شد ساز نفس را تر صدا کردم
کامنت ها