بیدل دهلوی:چو شمع از انفعال آگهی بیتاب میگردم به صیقل میرسد آیینه و من آب میگردم
❈۱❈
چو شمع از انفعال آگهی بیتاب میگردم
به صیقل میرسد آیینه و من آب میگردم
حیا چون موج گوهر شوخی از سازم نمیخواهد
اگر رنگم در گردش زند بیتاب میگردم
❈۲❈
ندانم درد دل جوشیدهام یا نیش فصادم
نوا خون است سازی را که من مضراب میگردم
به ضبط اشک برق مزرع شوقم مشو ناصح
نهال نالهام بیگریه کم سیراب میگردم
❈۳❈
غبار ما و من از صاف معنی غافلم دارد
اگر زین جوش بنشینم شراب ناب میگردم
خیال هستیام صد پرده بر تحقیق میبافد
ز ناموس کتان گر بگذرم مهتاب میگردم
❈۴❈
خمی بر دوش همت بستهام از قامت پیری
کشم زین ورطه تا رخت هوس قلاب میگردم
درین صحرا که جز عنقا ندارد گرد پیدایی
سیاهی گر کنم خورشید عالمتاب میگردم
❈۵❈
به دیر و کعبهام آوازهٔ ناقدردانیها
سرم گر محرم زانو شود محراب میگردم
ندامت آبیاریهای کشت غم جنون دارد
به چشم تر گهرها بسته چون دولاب میگردم
❈۶❈
تمیز از طینت من ننگ غفلت میکشد بیدل
به چشم هرکه خود را میرسانم خواب میگردم
کامنت ها