بیدل دهلوی:دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم بخت برگردیده برگردد که برگرداندم
❈۱❈
دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم
بخت برگردیده برگردد که برگرداندم
طالعی دارم که چرخ بیمروت همچو شمع
شام پیش از دیگر آگه از سحر گرداندم
❈۲❈
آگهی در کارگاه مخملم خون میخورد
خواب پا برجاست صد پهلو اگر گرداندم
زهرهام از نام عشق آبست لیک اقبال شوق
میتواند کوه یاقوت جگر گرداندم
❈۳❈
خاک هم گاهی به رنگ صبح گردی میکند
فقر میترسم به استغنا سپر گرداندم
ای قناعت پا به دامن کش که چشم حرص دون
کاسهای دارد مبادا دربهدر گرداندم
❈۴❈
هم به زیر پایم آب و دانه خرمن میکند
آنکه بیرون قفس بیبال و پر گرداندم
شیشهها کردم تهی اما تنک ظرفی بجاست
بشکند دل تا خراباتی دگر گرداندم
❈۵❈
از ضعیفی سوده میگردد چو شمع انگشت من
گر ورقهای شکست رنگ تر گرداندم
چیزی از ایثار میخواهم نیاز دوستان
تا مبادا این سلام خشک تر گرداندم
❈۶❈
چون حنا بیدل ز گلزار عدم آوردهام
رنگ امیدی که پایش گرد سر گرداندم
کامنت ها