بیدل دهلوی:شبی کز خیال توگل چیده بودم هماغوش صد جلوه خوابیده بودم
❈۱❈
شبی کز خیال توگل چیده بودم
هماغوش صد جلوه خوابیده بودم
چرا آبگوهر نباشد غبارم
به راه تو یک اشک غلتیده بودم
❈۲❈
نهان از تو میباختم با تو عشقی
تو فهمیده بودی نفهمیده بودم
کس آیینه دارت نشد ورنه من هم
به حیرت امیدی تراشیده بودم
❈۳❈
به رنگیست چون سایهام جوش غفلت
که میرفتم از خویش و خوابیده بودم
طریق وفا تلخکامی ندارد
شکر بود اگر خاک لیسیده بودم
❈۴❈
بنازم به اقبال درد محبت
که تا چرخ یک ناله بالیده بودم
ز وهم ای جنون عقدهام وا نکردی
به خویش آنقدرها نپیچیده بودم
❈۵❈
تماشا خیال است و دیدار حیرت
ز آیینه این حرف پرسیده بودم
چوگل چاک میروبد از پیکر من
ندانم برای چه خندیده بودم
❈۶❈
به مژگان گشودن نهان گشت بیدل
جمالی که پیش از نگه دیده بودم
کامنت ها