بیدل دهلوی:تا درتن باغگل افشان نموگردیدم رنگی آوردم و گرد سر او گردیدم
❈۱❈
تا درتن باغگل افشان نموگردیدم
رنگی آوردم و گرد سر او گردیدم
جز شکستم ننمودند درین دیر هوس
بارها آینهٔ جام و سبو گردیدم
❈۲❈
سبزهام چون مژه ساغرکش سیرابی نیست
زبن چه حاصلکه مقیم لب جوگردیدم
حیرتم میبرد از خویش که چون ساغر رنگ
به چه امید شکستم، به چه رو گردیدم
❈۳❈
فرصت سلسلهٔ زلف درازست اینجا
من به یک موی میان تو، دو مو گردیدم
خامشی هم چقدر نسخهٔ تحقیق گشود
که من آیینهٔ اسرار مگو گردیدم
❈۴❈
خاک ناگشته ز شور من و ما نتوان رست
سرمه جوشیدم و سرکوب گلو گردیدم
چون سحر نیز جهان تهمت جولان منست
نفسی بود که در پردهٔ اوگردیدم
❈۵❈
خجلت سجدهٔ خاک در او کرد مرا
آنقدر آب که سامان وضوگردیدم
پیکرم غوطه به صد موجگهر زد بیدل
خوش غبار هوس آن سر کو گردیدم
کامنت ها