بیدل دهلوی:جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم در پرتو چراغی پروانه مینگارم
❈۱❈
جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم
در پرتو چراغی پروانه مینگارم
روز نشاط شب کرد آخر فراق یارم
خود را اگر نسوزم شمعی دگر ندارم
❈۲❈
بیکس شهید عشقم خاک مرا بسوزید
خاکستری زند کاش گل بر سر مزارم
زین باغ شبنم من دیگر چه طرف بندد
آیینهای شکستم رنگی نشد دچارم
❈۳❈
جز درد دل چه دارد تبخاله آرمیدن
یارب عرق نریزد از خجلت آبیارم
شوقی که رنگ دل ریخت در کارگاه امکان
وقف گداز میخواست یک آبگینهوارم
❈۴❈
شمع بساط الفت نومید سوختن نیست
در آتشم سراپا تا زیر پاست خارم
خاکم به باد دادند اما به سعی الفت
در سایهٔ خط او پر میزند غبارم
❈۵❈
صبر آزمای عشقت در خواب بینیازیست
گرداندنم چه حرفست پهلوی کوهسارم
بیفهم معنیی نیست بر دل تنیدن من
تمثال کردهام گم آیینه میفشارم
❈۶❈
بیدل به معبد عشق پروای طاقتم نیست
چندانکه میتپد دل من سبحه میشمارم
کامنت ها