بیدل دهلوی:حبابوارکه کرد اینقدرگرفتارم سری ندارم و زحمت پرست دستارم
❈۱❈
حبابوارکه کرد اینقدرگرفتارم
سری ندارم و زحمت پرست دستارم
ز ناله چند خجالتکشم؟ قفس تنگ است
به بال بسته چه سازد گشاد منقارم
❈۲❈
هزار زخمه چو مژگان اگر خورند بهم
نمیبرد چو نگه بیصدایی از تارم
به راه سیل فنا خواب غفلتم برجاست
گذشت قافله و کس نکرد بیدارم
❈۳❈
ز انقلاپ بنای نفس مگوی و مپرس
گسسته بود طنابیکه داشت معمارم
طلب چو کاغذم آتش زد و گذشت اما
هزار آبله دارد هنوز رفتارم
❈۴❈
چو نقش پا مژه بستن نصیب خوابم نیست
ز سایه پیشتر افتاده است دیوارم
تلاش مقصد دیدار حیرتست اینجا
به مهر آینه باید رساند طومارم
❈۵❈
به این متاع غبار کدام قافلهام
که بیخودی به پر رنگ میکشد بارم
سماجت طلبی هست وقف طینت من
که گر غبار شوم دامن تو نگذارم
❈۶❈
گرفتم آینهام زنگ خورد، رفت به خاک
تو از کرم نکنی نا امید دیدارم
به درد عاجزی منکه میرسد بیدل
که برنخاست ز بستر صدای بیمارم
کامنت ها