بیدل دهلوی:عبرت انجمن جاییست مأمنی که من دارم غیر من کجا دارد مسکنی که من دارم
❈۱❈
عبرت انجمن جاییست مأمنی که من دارم
غیر من کجا دارد مسکنی که من دارم
در بهار آگاهی ناز خودفروشی نیست
رنگ و بو فراموش است گلشنی که من دارم
❈۲❈
موج گوهرم عمریست آرمیده میتازد
رنج پا نمیخواهد رفتنی که من دارم
منت کفن ننگ است بر شهید استغنا
غیرت شرر دارد مردنی که من دارم
❈۳❈
خامشی ز هیچ آهنگ زیر و بم نمیچیند
نا شنیده تحسینیستگفتنیکه من دارم
وضع مشرب مجنون فاشتر ز رسواییست
در بغل نمیگنجد دامنی که من دارم
❈۴❈
دار و ریسمان اینجا تا به حشر در کار است
شمع بزم منصوریستگردنیکه من دارم
آه درد نومیدی بر که بایدم خواندن
داشت هرکه را دیدم شیونیکه من دارم
❈۵❈
پیش ناوک تقدیر جستم از فلک تدبیر
گفت دیدهای آخر جو شنی که من دارم
چرب و نرمی حرفم حیلهکار افسون نیست
خشک میدود بر آب روغنی که من دارم
❈۶❈
حرف عالم اسرار بر ادب حوالت کن
دم زدن خس و خار است گلخنی که من دارم
غور معنیام دشوار، فهم مطلبم مشکل
بیدل از زبان اوست این منیکه من دارم
کامنت ها