گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:ببین به ساز و مپرس از ترانه‌ای‌ که ندارم توان به دیده شنیدن فسانه‌ای که ندارم

❈۱❈
ببین به ساز و مپرس از ترانه‌ای‌ که ندارم توان به دیده شنیدن فسانه‌ای که ندارم
به سعی بازوی تسلیم در محیط توکل شناورم به امید کرانه‌ای که ندارم
❈۲❈
به رنگ شعلهٔ تصویر سخت بی پر و بالم چها نسوخته‌ام از زبانه‌ای که ندارم
هزار چاک دل آغوش چیده‌ام به تخیل هواپرست چه گیسوست شانه‌ای که ندارم‌؟
❈۳❈
به چاره سازی وهم تعلقم متحیر مگر جنون زند آتش به خانه‌ای‌ که ندارم
فسون‌کمند هوس نیست بی‌بضاعتی من کسی ‌کلاغ نگیرد به دانه‌ای که ندارم
❈۴❈
به عزم بی‌جهتی‌ گم نکرده‌ام ره مقصد خطا ندوخته‌ام بر نشانه‌ای که ندارم
دگر چه پیش توان برد در ادبگه نازش به غیر آینه بودن بهانه‌ای ‌که ندارم
❈۵❈
لوای فتنه‌ کشیده‌ست تا به دامن محشر نفس شمار دو ساعت زمانه‌ای که ندارم
فغان‌ که بست به بالم هزار شعله تپیدن نشیمنی که نبود آشیانه‌ای که ندارم
❈۶❈
اگر به دیر کبابم‌، وگر به‌کعبه خرابم من کشیده سر از آستانه‌ای که ندارم
ز یأس بیدلی‌ا‌م ‌گل نکرد شوخی آهی نفس چه ریشه دواند ز دانه‌ای که ندارم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۱۶۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

ناشناس
2015-04-13T21:11:34
شاعر معاصر ، آقای سید حمید برقعی غزلی در استقبال از این شعر بیدل سروده اند ؛ با این مطلع : تویی بهانه ام امّا بهانه ای که ندارم گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم