گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:قیامت‌ کرد گل در پیرهن بالیدنت نازم جهان شد صبح‌ محشر زیر لب خندیدنت نازم

❈۱❈
قیامت‌ کرد گل در پیرهن بالیدنت نازم جهان شد صبح‌ محشر زیر لب خندیدنت نازم
در آغوش نگه‌ گرد سر بیتابی‌ات‌ گردم به تحریک نفس چون بوی‌ گل‌ گردیدنت نازم
❈۲❈
عتاب بحر رحمت جوش عفوی دیگر است اینجا گناه بیگناهی چند نابخشیدنت نازم
تغافل در لباس بی‌نقابی اختراع است این جه‌انی را به شور آوردن و نشنیدنت نازم
❈۳❈
تحیر عذرخواهست از خیال ‌گردش‌ چشمی که با این‌ سرگرانی‌گرد دل گردیدنت نازم
نبود ای اشک این‌ دشت ندامت قابل جولان در اول‌ گام از سر تا قدم لغزیدنت نازم
❈۴❈
نفس در آینه بیش از دمی صورت نمی‌بندد درین وحشت سرا چون حسرت آرامیدنت نازم
متاع‌ کاروان ما همین یک پنبهٔ‌ گوش است اثر دلال عبرت چون جرس نالیدنت نازم
❈۵❈
نفس در عرض وحشت ناز آزادی نمی‌خواهد قبا عریانی و آنگاه دامن چیدنت نازم
کی‌ام من تا بنازم بر خود از اندیشهٔ نازت به خود نازیدنت نازم به خود نازیدنت نازم
❈۶❈
عتاب از چین پیشانی ترحم خرمنست اینجا تبسم‌ کردن و تیغ غضب یازیدنت نازم
تکلم اینقدر الفت پرست خامشی تا کی قیامت در نقاب برگ گل دزدیدنت نازم
❈۷❈
رموز قطره جز دریا کسی دیگر چه می‌داند دلت دردست و از من حال دل پرسیدنت نازم
تغافل صد نگه می‌پرسد احوال من بیدل مژه نگشوده سوی خاکساران دیدنت نازم

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۱۹۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

رضا کرمی
2012-02-29T21:32:16
مـتـاع‌ کـاروان مـا هـمـیـن یـک پـنبهٔ‌ گوش استاثــر: دلــال عــبــرت .... چـون جـرس نـالـیـدنـت نـازمدر این رابطه به هیچ شرح مستقیمی دست نیافتم تا به عنوان رهیافتی دیگر ضمیمه ی شرحم کنم ..جز استاد کاظمی که در این رابطه و در کتاب گزیده ی غزلیات بیدل صفحه ی 545 فرموده اند:از مصراع دوم معنای دلپذیری دریافت نکردم . شاید اشتباهی در ضبط آن رخ داده باشد . با آن هم می توان گفت که شاعر از بی نیازی و بی توجهی نسبت به این بازار هستی حکایت دارد. ظاهرا می گوید ما هم کاروانی به این بازار آورده ایم ولی متاع آن پنبه ی گوش است و با آن شور جرس مانند این بازار آسوده می شویم ((نواهای بساط دهر،نذر ناشنیدنها / به شور اضطراب دل که سیمابی ست در گوشم))دوستان و بیدل خوانان عزیز....درک بسیاری از ابیات پیچیده و دیر فهم در دیوان غزلیات حضرت بیدل وابسته به شبکه ای از توصیفات است که در شعر حضرت بیدل اغلب به عنوان یک بسامد جلوه می کنند از این رو برای تشریح ابیاتی از این دست ناچاریم به سابقه ی کلمات و توصیفاتی که حضرت بیدل در ارتباط با آنها به کار می برد رجوع کنیم .برای شروع باید به چند کلمه ی کلیدی در این بیت اشاره کرده و سپس با استناد به ابیاتی از حضرت بیدل به ارتباط موجود بین این واژه ها پرداخت.در مصراع اول سخن از کاروان است و متاعی که حمل می شود ضمیر ((ما)) صبغه ای جهان شمول به موضوع می بخشد از این رو کاروان می تواند همان دنیا باشد که مدام در حرکت استکاروان و اطلاق آن به دنیا در شعر حضرت بیدل یک بسامد است مثالهای زیادی در این ارتباط وجود دارد که یه چند بیت اشاره می شودفرصت ازکف رفت و دل‌کاری نکرد، افسوس عمرکـاروان بـگـذشـت و مـن در خواب مردم‌، وای مندرکــاروان هــسـتـی یـک جـنـس نـیـسـتـی بـود زیــن چــار ســو گــزیــدیــم دکــان چــارســویــیدقــــــتـــی دارد خــــــرام کــــــاروان زنــــــدگـــــیچـون نـفـس بـایـد شـمـردن‌ گـام و فـرسنگش ز دلحال به مصراع دوم و وازه ی (عبرت ) و ارتباط آن با کاروان می پردازیم ...معمولا عبرت در جایگاه گذشت زمان و نگریستن به منظری رخ داده ، کار گر است و با توجه به خاصیت کاروان که مدام در حال گذر است و تعبیر آن به دنیا که هر لحطه اش برای لحظه ی پیشش می توند عبرتی باشد در مجموع کاوان و دنیا می توانند محل عبرت باشندحضرت بیدل در مصراع نخست می فرمایند متاع دنیا برای ما پنبه ای ست که مانع شنیدن و دریافت حقایق می شود . به روایتی دیگر این دنیا حجابی ست بین انسان و سر چشمه ی حقیقت...در مصراع دوم قرار است موضوعی باعث شود که با گذر کاروان (دنیا ) این پنبه(حجاب) از میان برداشته شوداین موضوع صورت نمی گیرد مگر نوای حق در گوش آدمی (اثر) کند و آدمی گوشی نیوشا داشته باشد حضرت بیدل می فرمایند:قرار است که با گذشت کاروان(دنیا) آدمی عبرت بگیرد ولی با وجود پنبه ی در گوش که باعث عدم ادراک حقایق شده است این امر محال است پس نخست اثری باید بر گوش ((موثر)) واقع شود . اینجاست که اثردر نقش دلال عبرت معرفی می شود(اثر=دلال عبرت) به ارتباط بین دلال و متاعی که کاروان حمل می کند نیز باید توجه داشت قرار است یک دلال بر متاع کاروانی(پنبه) تاثیر گذار باشددر ادامه می رسیم به نالیدن جرس و ارتباط آن با موضوع حضرت بیدل در ابیاتی مختلف ناله هایی را که از جرس بلند می شود همچون شعله ی آتشی می داند که سوز از آنها بر می خیزدز درد دل درتــن صــحــرا نــبــســتـم بـار امـیـدیجـــرس نـــالــیــد و آتــش زد مــتــاع‌کــاروانــم رافـــســـانـــهٔ دل پـــر خــون شــنــیــدنــی داردبه دوش شعله جرس بسته است اشک ‌کبابآهـــنـــگ رحـــیـــل از دو جـــهــان دود بــرآورد ایــن قــافــلـه را شـعـلـهٔ آواز جـرس سـوخـتپس مشخص می شود که ناله های جرس در این میان اراده ی معطوف به قدرت ((دلال عبرت)) هستند و همین شعله های منبعث از ناله های جرس هستند که به پنبه های در گوش آتش می زنند و دلال عبرت را به مقصود که همات تاثیر بر گوشهاست می رسانندهمین موضوع را حضرت بیدل در بیتی دیگر به وضوح توضیح می دهندنـــوای آتـــشـــیـــنـــی دارم و از شـــرم بـــی بـــاکــی نــفــس دزدیــده‌ام تــا در نــگــیــرد پــنــبــه درگـوشـی(در نگیرد:آتش نگیرد) و یادر برداشتی دیگر در ارتباط با سه واژه ی عبرت ، ناله و پنبه حضرت بیدل می فرمایند:آه کــه گــوش عــبــرتــی مــحــرم راز مــا نـشـد نـالـه بـه هـرکـجـا دمـیـد، ریـشـه بـه پـنبه‌زار بردافسوس که هیچ گوشی محرم رازهای ما نشد و سوز ناله به هرکجا رفت تبدیل به ریشه ای شد که پنبه ی نشنیدن از آن روییدبا این اوصاف معنی روان بیت مورد نظر اینگونه است:مـتـاع‌ کـاروان مـا هـمـیـن یـک پـنبهٔ‌ گوش استاثــر دلــال عــبــرت ، چـون جـرس نـالـیـدنـت نـازممتاع کاروان دنیا برای ما حجابی ست ( پنبه ای است) که مانع ادراک حقایق می شودبه نازم به تو ای محبوب که نوایت همچون نوای جرس شعله ایست که آتش به این حجاب(پنبه ی در گوش = متاع کاروان) می زند و باعث می شود تا ما از گذشت دنیا(کاروان) عبر ت بگیریمرضا کرمی - شهریور 1390 rezakaramy.persianblog.ir
جلالدین
2011-01-31T21:31:27
بیت 4 مصراع 2 جهانی صحیح است