بیدل دهلوی:تیغ آهی بر صف اندوه امکان می‌کشم خامهٔ یأسم خطی بر لوح سامان می‌کشم
❈۱❈
تیغ آهی بر صف اندوه امکان می‌کشم
خامهٔ یأسم خطی بر لوح سامان می‌کشم
نیست شمع من تماشا خلوت این انجمن
از ضعیفیها نگاهی تا به مژگان می‌کشم
❈۲❈
ابجد اظهار هستی یک سحر رسوایی است
ازگریبان جای سر چاک گریبان می‌کشم
می‌زنم فال فراموشی ز وضع روزگار
صورت بی‌معنیی بر طاق نسیان می‌کشم
❈۳❈
کس ندارد طاقت زورآزماییهای من
بازوی عجزم کمان ناتوانان می‌کشم
عضو عضوم با شکست رنگ معنی می‌کند
ساغر اندیشهٔ آن سست پیمان می‌کشم
❈۴❈
جوهر آیینهٔ من خامهٔ تصویرکیست
روزگاری شد که ناز چشم حیران می‌کشم
خاک می‌گردم به صد بیطاقتیهای سپند
غیر پندارد عنان ناله آسان می‌کشم
❈۵❈
مشت خون نیم‌رنگم طرفه شوخ افتاده است
چون حنا دستی به دست و پای خوبان می‌کشم
با مروت توام افتاده‌ست ایجادم چو شمع
خار هم‌گر می‌کشم از پا به مژگان می‌کشم
❈۶❈
از غبار خاطرم ای بی‌خبر غافل مباش
گردباد آه مجنون بیابان می‌کشم
سایهٔ بیدست و پایی از سر من کم مباد
کز شکوهش انتقام از هر چه نتوان می‌کشم
❈۷❈
در غبار خجلتم از تهمت آزادگی
من که چون صحرا هنوز از خاک دامان می‌کشم
کلفت مستوری‌ام در بی‌نقابی داغ کرد
بار چندین پیرهن از دوش عریان می‌کشم
❈۸❈
لفظ من بیدل نقاب معنی اظهار اوست
هر کجا او سر برآرد من گریبان می‌کشم
کامنت ها