بیدل دهلوی:جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم ز شور دل،گران چون حلقهٔ زنجیر شد گوشم
❈۱❈
جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم
ز شور دل،گران چون حلقهٔ زنجیر شد گوشم
ندارم چون نگه زین انجمن اقبال تأثیری
به هر رنگیکه میجوشم برون رنگ میجوشم
❈۲❈
به سعی همت از دام تعلق جستهام اما
نمیافتد شکست خود به رنگ موج از دوشم
فضولی چون شرارم مضطرب دارد ازین غافل
که آخر چشم واکردن شود خواب فراموشم
❈۳❈
مزاج اعتبار و عرض یکتایی خیالست این
هجوم غیر دارد اینقدر با خود هماغوشم
نم خجلت چو اشک از طینت من کیست بر دارد
ز نومیدی عرقگل میکنم در هر چه میکوشم
❈۴❈
فنا در موی پیری گرد آمد آمدی دارد
بهگوش من پیامی هست از طرف بناگوشم
شناسایی اگر پیداکنم چون معنی یوسف
به جای پیرهن من نیز بوی پیرهن پوشم
❈۵❈
به جیب بیخودی تا سرکشم صد انجمن دیدم
جهانی داشت همچون شمع بال افشانی هوشم
مپرس از غفلت دیدار و داغ فوت فرصتها
دو عالم ناله گردد تا به قدر یأس بخروشم
❈۶❈
اگر رنگ نفس کوهیست بر آیینهام بیدل
خموشی عاقبت این بار بر میدارد از دوشم
کامنت ها