بیدل دهلوی:ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم مباد از بستر مخمل رباید خواب خرگوشم
❈۱❈
ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم
مباد از بستر مخمل رباید خواب خرگوشم
شنیدن شد دلیل اینقدر بیصرفه گوییها
زبان هم لال میگردید اگر میبود کر گوشم
❈۲❈
حدیث عشق سر کن گر علاج غفلتم خواهی
که این افسانه آتش دارد و من پنبه درگوشم
نواها داشت ساز عبرت این انجمن اما
نگردید از کری قابل تمیز خیر و شر گوشم
❈۳❈
به رنگ چنبر دف آنقدر از خود تهی گشتم
که سعی غیر میبندد صدای خویش درگوشم
سفیدی میکند از پنبه اینجا چشم امیدی
نوای عالم آشوبی که دارد در نظر گوشم
❈۴❈
به ذوق مژده وصل آنقدر بیتاب پروازم
که چون گل میتواند ریخت رنگ بال و پر گوشم
به درس بیتمیزی چند خون سعی میریزم
چو شور عشق باید خواند افسونی به هرگوشم
❈۵❈
ز ساز هر دو عالم نغمهٔ دلدار میجوشد
کدامین پنبه سیماب تو شد ای بیخبر گوشم
مگر آواز پایی بشنوم بیدل درین وادی
به رنگ نقش پا در راه حسرت سر بسر گوشم
کامنت ها