بیدل دهلوی:حیرت دیدار سامان سفر داریم ما دامن آیینه امشب برکمر داریم ما
❈۱❈
حیرت دیدار سامان سفر داریم ما
دامن آیینه امشب برکمر داریم ما
تا سراغگوهر دل در نظر داریم ما
روزوشب گردابوش درخودسفر داریمما
❈۲❈
خندهٔ ماچون گل از چاکگریباناستو بس
نسخهای از دفتر صنع سحر داریم ما
بیتأمل صورت احوال ما نتوان شناخت
کسوت آهی چو دود دل به بر داریم ما
❈۳❈
از ندامت سیرها در باغ عشرت میکنیم
گل به سر داریم تا دستی به سر داریم ما
چونحباب اینجا متاع خانه برق خانهاست
آه نتوانگفت، آتش در جگر داریم ما
❈۴❈
گرچهاز جوهر سرافرازیست ما را چون چنار
این تهیدستی هم از نقد هنر داریم ما
نیست چندان رونقی در رنگ عیش بیثبات
ورنه صدگل خنده دریک مشت زر داریم ما
❈۵❈
تا نگاهیگلکند ذوق تماشا رفته است
چون شرر سامان فرصت اینقدر داریم ما
هرکه از خود میرود ماییمگرد رفتنش
چون نفس از وحشت دلها خبر داریم ما
❈۶❈
در دماغ شوق دود حسرتی پیچیده است.
کیست جزتیغ توتا فهمد چه سر داریم ما
جرأت پرواز برق خرمن آسودگیست
یک جهان آشفتگی در بال و پر داریم ما
❈۷❈
باغ دهر از ماست بیدل روشناس رنگ درد
لالهسان آیینهٔ داغ جگر داریم ما
کامنت ها