بیدل دهلوی:تحیر سوخت پروازم فسردن کرد پامالم به زیر آسمان در بیضه خون شد شوخی بالم
❈۱❈
تحیر سوخت پروازم فسردن کرد پامالم
به زیر آسمان در بیضه خون شد شوخی بالم
نه پروازم پر افشانی، نه رفتارم قدم سایی
غباری در شکست رنگ دارم،گردش حالم
❈۲❈
تمنایی نمیدانم، تو لایی نمیفهمم
جبین نالهای بر آستان درد میمالم
شرار بیدماغم رنج فرصت برنمیدارد
چه امکانست سازد عمر پامال مه و سالم
❈۳❈
تب شوقت چه آتش پخت در بنیاد شمع من
که شد سرمایهٔ هستی سراپا حرف تبخالم
ز درد نارساییهای پروازم چه میپرسی
چو مژگان در ازل این نامه واکردند از بالم
❈۴❈
نوای درد دل نشنیدهاند آخر درین محفل
شکستی کاش میشد ترجمان رنگ احوالم
ز وضع خامش من حیرت دیدار میجوشد
ادب سازم نفس میکاهم و آیینه میبالم
❈۵❈
خمار وصل و خرسندی بجوش ای گریه تا گریم
اسیر عشق و بیدردی ببال ای ناله تا نالم
ندانم گلفروش باغ نیرنگ کیام بیدل
هزار آیینه دارد در پر طاووس تمثالم
کامنت ها