بیدل دهلوی:شرار کاغذ فرصت کمینم چراغان نگاه واپسینم
❈۱❈
شرار کاغذ فرصت کمینم
چراغان نگاه واپسینم
ز خط سرنوشتم میتوان خواند
گریبان چاکی لوح جبینم
❈۲❈
غم درد دلم، آه حزینم
نبودم، نیستم، گر هستم اینم
به مستی از عدم واکردهام چشم
چه خواهم دید اگر او را نبینم
❈۳❈
نوای عجز اگر فهمیده باشی
به چندین صور میخندد طنینم
چه تلخ افتاد آب گوهر من
که نتواند فرو بردن زمینم
❈۴❈
حلاوت میمکد چون شمع انگشت
به قدر خودگداز آبگپنم
چو نقش پا و من جولان حرف است
زکوتاهی به دامن نیست چینم
❈۵❈
زنیرنگ تک وتازم مپرسید
سوار حیرتی آیینه زینم
غبارم را امید دامنی نیست
ندانم بر سر خود کی نشینم
❈۶❈
چو شمع از نارساییهای اقبال
به پا افتاد دست از آستینم
دکان جنس نامم تخته اولیست
نگین بندید بر نقش نگینم
❈۷❈
اگر بیدل به فردوسم نشانند
همان آلودهٔ دنیاست دینم
کامنت ها