بیدل دهلوی:دل را به یاد روی کسی یاد میکنم آیینه کردهام گم و فریاد میکنم
❈۱❈
دل را به یاد روی کسی یاد میکنم
آیینه کردهام گم و فریاد میکنم
بوی پیامی از چمن جلوه میرسد
از دیده تا دل آینه ایجاد میکنم
❈۲❈
خاکم به باد میرود و آتشم به آب
انشای صلحنامهٔ اضداد کنم
چون صبح بسکه فرصت پرواز نارساست
رنگ پریده را نفس امداد میکنم
❈۳❈
علم و عمل فسانهٔ تمهید خواب کیست
عمریست هر چه میشنوم یاد میکنم
قد خمیده نسخهٔ تدبیر جانکنی است
سر گوشیی به تیشهٔ فرهاد میکنم
❈۴❈
در ضمن نالهای که دل از یاس میکشد
پروازهاست کز پرش آزاد میکنم
افسانهٔ تظلم حیرت شنیدنی است
دست بلندی از مژه ایجاد میکنم
❈۵❈
دل آب گشت و خجلت جان سختیام نرفت
آیینه میگدازم و فولاد میکنم
مینای دل به ذوق خیالی شکستهام
آرایش جهان پریزاد میکنم
❈۶❈
کیفیت میان تو باغ تصور است
مو در دماغ خامهٔ بهزاد میکنم
بیدل خرابیام نفس وحشتست و بس
دل نام عالمیکه من آباد میکنم
کامنت ها