بیدل دهلوی:پرواز بی نشانی دارد دماغ جاهم بشکن غبار امکان تا بشکنی کلاهم
❈۱❈
پرواز بی نشانی دارد دماغ جاهم
بشکن غبار امکان تا بشکنی کلاهم
سر رشتهٔ جنونم گیسوی کیست یا رب
شد دهر سنبلستان از پیچ و تاب آهم
❈۲❈
دریای جستوجو را بی پا و سر حبابیم
صحرای آرزو را بیپا و سر گیاهم
چون نی اگر چه نخلم بی برگ سایه داریست
بس نالهگر ضعیفی آسودهٔ پناهم
❈۳❈
گردون که از فروغش هر ذره آفتابیست
چون داغ در سیاهیست ازکوکب سیاهم
آخر ز شرم هستی باید به خود فرو رفت
چون شمع در کمینست از جیب خویش جاهم
❈۴❈
سرمایهٔ حیا بود آیینه گشتن من
همواره کرد حیرت انگارهٔ نگاهم
محمل به دوش وهمم فرصت شماریام کو
چون عمر در گذشتن مرهون سال و ماهم
❈۵❈
از جادهٔ رمیدن تا منزل رسیدن
دارد دل شکسته چون دانه زاد راهم
هر چند هستی من بیمغزی حبابی است
دریا سری ندارد جز در ته کلاهم
❈۶❈
مشتاق جلوه بودن آیین بی بصر نیست
در حیرتم چه حرفست ای بیخبر نگاهم
شبنم به هر فسردن محو هواست بیدل
دل عقدهای ندارد در رشتههای آهم
کامنت ها