بیدل دهلوی:ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر میخواهم گشاد کار خود بیناخن تدبیر میخواهم
❈۱❈
ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر میخواهم
گشاد کار خود بیناخن تدبیر میخواهم
نیام مخمور می کز قلقل مینا به جوش آیم
سیه مست جنونم غلغل زنجیر میخواهم
❈۲❈
به کوثر گر زند ساغر ندارد بسملم سیری
دم آبی اگر میخواهم از شمشیر میخواهم
بنایم ننگ ویرانی کشید از دست جمعیت
غبار دامن زلفی پی تعمیر میخواهم
❈۳❈
ز آتش کاش احرام جنون بندد سپند من
به وحشت جستنی زین خانهٔ دلگیر میخواهم
به هر مویم هجوم جلوه خواباندهست مژگانها
ز شوقت جنبشی چون خامهٔ تصویر میخواهم
❈۴❈
به بوی غنچه نسبت کردهام طرز کلامت را
زبان برگ گل در عذر این تقصیر میخواهم
درین صحرا جنون هرزه فکر دامها دارد
دو عالم جسته است از خویش و من نخجیر میخواهم
❈۵❈
لب سوفارم از خمیازههای بیپر و بالی
ز گردون مقوس همتی چون تیر میخواهم
حصول مطلب از ذوق تمنا میکند غافل
زمان انتظار هر چه باشد دیر میخواهم
❈۶❈
به رنگ من برون آید کسی تا قدر من داند
به این امید طفلی را که خواهم پیر میخواهم
ز حد بگذشت بیدل مستی شور جنون من
به چوب گل چو بلبل اندکی تعزیر میخواهم
کامنت ها