بیدل دهلوی:چون سبحه یک دو روز که با هم نشستهایم از یکدگر گسسته فراهم نشستهایم
❈۱❈
چون سبحه یک دو روز که با هم نشستهایم
از یکدگر گسسته فراهم نشستهایم
باز است چشم ما به رخ انجمن چو شمع
اما در انتظار فنا هم نشستهایم
❈۲❈
هر چند طور عجز به غیر از صواب نیست
زحمتکشی خیال خطا هم نشستهایم
دود سپند مجلس تصویر حیرت است
هر چند گل کنیم صدا هم نشستهایم
❈۳❈
غافل نهایم از غم درماندگان خاک
چندی چو آبله ته پا هم نشستهایم
نا قدردان راحت عریان تنی مباش
گاهی برون بند قبا هم نشستهایم
❈۴❈
خواب غرور مخمل و دیبا ز ما مخواه
بر فرش بوریای گدا هم نشستهایم
دارد دماغ تخت سلیمان غبار ما
بی پا و سر به روی هوا هم نشستهایم
❈۵❈
دود چراغ محفل امکان بهانهجوست
در راه باد ما و شما هم نشستهایم
آسایشی به ترک مطالب نمیرسد
در سایههای دست دعا هم نشستهایم
❈۶❈
گر التفات نقش قدم شیوهٔ حیاست
بر خاک آستان تو ما هم نشستهایم
بیدل به رنگ توأم بادام ما و تو
هر چند یک دلیم جدا هم نشستهایم
کامنت ها