بیدل دهلوی:تا سایه صفت آینه از زنگ زدودیم خورشید عیان گشت مثالی که نمودیم
❈۱❈
تا سایه صفت آینه از زنگ زدودیم
خورشید عیان گشت مثالی که نمودیم
خون در جگر از حسرت دیدار که داریم
آیینه چکید از رگ آهی که گشودیم
❈۲❈
امروز به یادیم تسلی چه توان کرد
ماییم که روزی دو ازین پیش تو بودیم
رنگی ننمودیم کزو یأس نخندید
چون غیب خجالتکش اوضاع شهودیم
❈۳❈
نتوان طرف نیک و بد اهل جهان بود
از سیلی اوهام چو افلاک کبودیم
تا در دل از اندیشه غبار نفسی هست
یک دهر قیامتکدهٔ گفت و شنودیم
❈۴❈
یکتایی و آرایش تمثال چه حرفست
گفتند دل است آینه باور ننمودیم
زین بیش خجالتکش غفلت نتوان زیست
ای شبههپرستان عدم است اینکه چه بودیم
❈۵❈
بیدل ز تمیز اینقدرت شبهه فروشیست
ورنه به حقیقت نه زیانیم و نه سودیم
کامنت ها