بیدل دهلوی:تا خامهوار خود را از سعی وا نداریم مژگان قدم شمار است هر چند پا نداریم
❈۱❈
تا خامهوار خود را از سعی وا نداریم
مژگان قدم شمار است هر چند پا نداریم
ناموس بی نیازی مهر لب سوالست
کم نیست حاجت اما طبع گدا نداریم
❈۲❈
بر ما نفس ستم کرد کز عافیت بر آورد
چون بویگل به هر رنگ تاب هوا نداریم
باید چو موج گوهر آسوده خاک گشتن
در ساحلیم اما غیر آشنا نداریم
❈۳❈
زین خاکدان چه لازم بر خاستن به منت
ای سایه خواب مفتست ماهم عصا نداریم
عنقا دماغ امنیم درکنج بینشانی
فردوس هم ندارد جاییکه ما نداریم
❈۴❈
مهمانسرای دنیا خوان گستر نفاق است
بر هم خوریم یاران دیگر غذا نداریم
در گوش ما مخوانید افسانهٔ اقامت
خواب بهار رنگیم پا در حنا نداریم
❈۵❈
نیرنگ وهم ما را مغرور ما و من کرد
گر هوش در گشاید کس در سرا نداریم
ناقدردان رازیم از بی تأملیها
عریانی آنقدر نیست بند قبا نداریم
❈۶❈
آیینه گرم دارد هنگامهٔ فضولی
آن جلوه بینقاب است یا ما حیا نداریم
زین تنگییکه دارد بیدل بساط امکان
ناگشته خالی از خویش امید جا نداریم
کامنت ها