بیدل دهلوی:تا چند به هر مرده و بیمار بگریم وقتست به خود گریم و بسیار بگریم
❈۱❈
تا چند به هر مرده و بیمار بگریم
وقتست به خود گریم و بسیار بگریم
زبن باغ گذشتند حریفان به تغافل
تا من به تماشای گل و خار بگریم
❈۲❈
بر بیکسیم رحم نکردند رفیقان
فریاد به پیش که من زار بگریم
دل آب نشد یک عرق از درد جدایی
یارب من بی شرم چه مقدار بگریم
❈۳❈
شمع ستم ایجاد نیام اینچه معاشست
کز خواب به داغ افتم و بیدار بگریم
ای غفلت بیدرد چه هنگامهٔکوریست
او در بر و من درغم دیدار بگریم
❈۴❈
تدبیرگداز دل سنگین نتوان کرد
چون ابر چه مقدار به کهسار بگریم
چون شمع به چشمم نمی از شرم و وفا نیست
تا در غم وا کردن زنار بگریم
❈۵❈
ای محمل فرصت دم آشوب وداعست
آهسته که سر در قدم یار بگریم
تاکی چو شرر سر به هوا اشک فشاندن
چون شیشه دمی چند نگونسار بگریم
❈۶❈
بر خاک درش منفعلم بازگذارید
کز سعی چنین یک دو عرقوار بگریم
شاید قدحی پرکنم از اشک ندامت
می نیست درین میکده بگذار بگریم
❈۷❈
ناسور جگر چند کشد رنج چکیدن
بر سنگ زنم شیشه و یکبار بگریم
هر چند ز غم چاره ندارم من بیدل
این چاره که فرمود که ناچار بگریم
کامنت ها