بیدل دهلوی:پیمانهٔ غناکدهٔ بیمثالیم پر نیست آنقدر که توان کرد خالیم
❈۱❈
پیمانهٔ غناکدهٔ بیمثالیم
پر نیست آنقدر که توان کرد خالیم
شادم بهکنج فقر کز ابنای روزگار
سیلی خور جواب نشد بی سوالیم
❈۲❈
خاک ضعیف مرکز صد شعله رنگ و بوست
غافل مشو ز وحشت افسرده بالیم
آغوش مه پر است ز کیفیت هلال
بالیده گیر نقص ز صاحب کمالیم
❈۳❈
پستی گل بلندی نخلست ربشه را
در خاک خفته اینقدر از طبع عالیم
از بس به رنگ نی پرم از انتظار درد
آغوش ناله میکند از خویش خالیم
❈۴❈
عمریست وحشتم نگه چشم حیرتیست
یادت نشانده است غبار غزالیم
سامان طراز راحتم از سعی نارسا
افکنده خواب با همه جا فرش قالیم
❈۵❈
از بسکه ناله داشت نی بوریای فقر
مخمل نبرد صرفهٔ خواب از نهالیم
فریاد کز فسردگی باغ اعتبار
هم جوهر چنار نشدکهنه سالیم
❈۶❈
آغوش حیرتم به چه تنگی گشودهاند
در من شکسته است چو گردون حوالیم
نتوان به چشم داد سراغ نمود من
بیدل به یمن ضعف چو معنی خیالیم
کامنت ها