بیدل دهلوی:چون کاغذ آتشزده مهمان بقاییم طاووس پر افشان چمنزار فناییم
❈۱❈
چون کاغذ آتشزده مهمان بقاییم
طاووس پر افشان چمنزار فناییم
هر چند به سامان اثر بیسر و پاییم
چون سبحه همان سر به کف دست دعاییم
❈۲❈
شوخی سر و برگ چمن آرایی ما نیست
یکسر چو عرق جوهر ایجاد حیاییم
واماندهٔ عجزیم سر و برگ طلب کو
چون آبلهٔ پا همه تن آبله پاییم
❈۳❈
کم نیست اگر گوش دلیل خبر ماست
از دیدن ما چشم ببندید صداییم
آیینهٔ تحقیق مقابل نپسندد
تا محرم آغوش خودیم از تو جداییم
❈۴❈
بی سعی جنون راه به مقصد نتوان برد
بگذار که یک آبله از پوست برآییم
کو ساز نگاهی که به یک سیر گریبان
دلدار نقابی که ندارد نگشاییم
❈۵❈
فرداست که یکتایی ما نیز خیال است
امروزکه در سجده دوتاییم، دوتاییم
آیینهٔ اسرار غنا پردهٔ خاکست
تا سرمه نگشتن همه آوازگداییم
❈۶❈
پیش که درّد هوش گریبان تحیر
دل منتظر فرصت و فرصت همه ماییم
در دشت توهم جهتی نیست معین
ما را چه ضرور است بدانیمکجاییم
❈۷❈
بر طبع شرر خفّت فرصت نتوان بست
در طینت ما سوخت دماغیکه بناییم
بیدل به تکلف اثری صرف نفسکن
عمریست تهی کاسهتر از دست دعاییم
کامنت ها