بیدل دهلوی:بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان نقش پای موج هم با موج میباشد روان
❈۱❈
بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان
نقش پای موج هم با موج میباشد روان
خامشی مهریست بر طومار عرض مدعا
همچو شمعکشته دارم داغ بر روی زبان
❈۲❈
خاک گردیدن حصول صد گهر جمعیت است
کاش موج من ز ساحل برنگرداند عنان
کو خموشی تا نفس تمکین دل انشا کند
گوهر است اما اگر پیچد به خویش این ریسمان
❈۳❈
نیست غیر از احتیاط آگهی دشواربم
زیرکوه از بار مژگان همچو خواب پاسبان
تن به سختی داده را آفت گوارا میشود
نیست دشواری دم شمشیر خوردن از فسان
❈۴❈
در فضای شعله خاکستر هم از خود میرود
عالمی در جستجوی بی نشان شد بینشان
غفلت ساز امل را چاره نتوان یافتن
ما به فکر آشیانیم و نفسها پرفشان
❈۵❈
گرمیی در مجمر هنگامهٔ آفاق نپست
آتش این کاروانها رفت پیش از کاروان
زینهمه نقشی که توفان دارد از آیینهات
گر بجویی غیر حیرت نیست چیزی در میان
❈۶❈
چون گهر اشک دبستان پرور حیرانی ام
تا قیامت درس طفل ما نمیگردد روان
همچو هستی در عدم هم مشکلست آزادگی
مدعا پرواز اگر باشد قفسگیر آشیان
❈۷❈
خانهٔ نیرنگ هستی حسرت اسبابست و بس
روزن بام و در از خمیازه میبندد گمان
با همه پرواز شوق از ما زمینگیری نرفت
جز بهحیرت بر نمیآید نگاه ناتوان
❈۸❈
بسکه بار زندگی بیدل به پیری میکشم
موی من از سخت جانی برد رنگ ستخوان
کامنت ها