بیدل دهلوی:نبود به غیر نام تو ورد زبان ما یک حرف بیش نیست زبان در دهان ما
❈۱❈
نبود به غیر نام تو ورد زبان ما
یک حرف بیش نیست زبان در دهان ما
چون شمع دم زشعلهٔ شوق تومیزنیم
خالی مباد زین تبگرم استخوان ما
❈۲❈
عرض فنای ما نبود جز شکست رنگ
چون شعله برگریز ندارد خزان ما
گرد رمی به روی شراری نشستهایم
ای صبر بیش از ازین نکنی امتحان ما
❈۳❈
از برگ و ساز قافلهٔ بیخودان مپرس
بیناله میرود جرسکاروان ما
میخواست دل ز شکوهٔ خوی تو دمزند
دود سپندگشت سخن در دهان ما
❈۴❈
ما معنی مسلسل زلف تو خواندهایم
مشکلکه مرگ قطعکند داستان ما
چون سیل بیخودانه سوی بحر میرویم
آگه نهایم دستکه دارد عنان ما
❈۵❈
ما را عجوز دهر دوتاکرد از فریب
زه شد به تارچرخ ز سستیکمان ما
از طبع شوخ این همه در بندکلفتیم
بستند چون شراربه سنگ آشیان ما
❈۶❈
آه از غبار ماکه هواگیر شوق نیست
یعنی به خاک ریخته است آسمان ما
بیدل هجومگریهٔ ما را سبب مپرس
بیمقصد استکوشش اشک روان ما
کامنت ها