بیدل دهلوی:گر چه جز ذکرت نمیگنجد حدیثی در زبان چون نگینم جای نام توست خالیبر زبان
❈۱❈
گر چه جز ذکرت نمیگنجد حدیثی در زبان
چون نگینم جای نام توست خالیبر زبان
درد عشق و ساز مستوری زهی فکر محال
خار پا چون آتش اینجا میکشد از سر زبان
❈۲❈
مزرع اهل سخن شایستهٔ آفات نیست
رشحهٔ معنی نبندد ننگ خشکی بر زبان
نغمهٔ من اضطراب ایجاد ساز عالمیست
عمرها شد چون سخنپر میزنم در پر زبان
❈۳❈
بگذر از لاف سخن پروازها پیداست چیست
در قفس تاکی تپد ای بیخبر یک هر زبان
تا فنا صورت نبندد زندگی بیلاف نیست
شعله دزدیدن ندارد جز به خاکستر زبان
❈۴❈
غیر خون آبی ندارد ساغر جانکاه ظلم
گر همه ازکام بیرون افکند خنجر زبان
تا به رنگ خانهٔ چشم ایمن از آفت شوی
بهکه باشد همچو مژگانت برون در زبان
❈۵❈
لب گشودن داشت آغوش وداع عافیت
چون دهان پسته بستم راه جنبش بر زبان
عجرما بیدلبه تقریری دگرمحتاج نیست
موج در عرض شکست خود بود یکسر زبان
کامنت ها