بیدل دهلوی:داغم ز ابر دیده به شبنم گریستن یعنی که بیش اپن نتوان کم گریستن
❈۱❈
داغم ز ابر دیده به شبنم گریستن
یعنی که بیش اپن نتوان کم گریستن
ای دیده با لباس سیهگریهات خوش است
دارد گلاب جامهٔ ماتم گریستن
❈۲❈
بر ساز زندگانی خود نیز خندهای
تا چند در وفات اب و عم گریستن
تو ابن آدمی گرت امید رحمتی است
میراث دیده گیر ز آدم گریستن
❈۳❈
گر شد دل از نشاط و لب از خنده بینصیب
یارب ز چشم ما نشود کم گریستن
ضعف اینچنینکه خصم توانایی منست
مشکل که بیرخ تو توانم گریستن
❈۴❈
شبنم ز وصل گل چه نشاط آرزو کند
اینجاست بر نگاه مقدم گریستن
کس اینقدر ادب قفس درد دل مباد
اشکم نبست طاقت یکدم گریستن
❈۵❈
تاکی درین بهار طرب خندههای صبح
این خنده توام است به شبنم گریستن
شیرازهٔ موافقت آخر گسستنی است
باید دو روز چون مژه با هم گریستن
❈۶❈
خجلت رضا به شوخی اشکم نمیدهد
میبایدم به سعی جبین نم گریستن
بیدل ز شیشههای نگون باده میکشد
زیباست از قدی که بود خم گریستن
کامنت ها