بیدل دهلوی:کار آسانی مدان تاج کمر برداشتن همچو خورشید آتشی باید به سر برداشتن
❈۱❈
کار آسانی مدان تاج کمر برداشتن
همچو خورشید آتشی باید به سر برداشتن
غفلت ذاتی به جهد ازدل نگردد مرتفع
تیرگی نتوان به صیقل از سپر برداشتن
❈۲❈
سعی بیمغزان به عزم خفت ما باطل است
نیست ممکن پنبه را آب ازگهر برداشتن
برندارد دوش آزادی خم باری دگر
یک نگهکم نیستگر خواهد شرر برداشتن
❈۳❈
سایهٔ مو نیز میچربد بر آثار نفس
اینقدر گردن نمیارزد به سر برداشتن
حایلی دیگر ندارد منزل مقصود ما
گرد خود میباید از ره چون سحر برداشتن
❈۴❈
همتت در ترک اسباب اینقدر عاجز چراست
می شود افکندن بارت مگر برداشتن
چون نگه تاکی ز مژگان زحمتت باید کشید
یک تپش پرواز و چندین بال و پر برداشتن
❈۵❈
نیست عذر ناتوانی باب اقلیم وفا
زخم بسیار است میباید جگر برداشتن
شرمدار از سعی خوه ای حرصکوش بیخبر
عزم مقصدگور و آنگه کرّ و فر برداشتن
❈۶❈
کر چنین نیرن حرصت دشمن آسودکیست
خاک شو در منزل ازگرد سفر برداشتن
دانه را بیدل ز فیض سجدهریزیهای عجز
نیست بی نشو و نما از خاک سر برداشتن
کامنت ها