بیدل دهلوی:اشکم ز بیقراری زد بر در چکیدن افتادنست آخر اطفال را دوبدن
❈۱❈
اشکم ز بیقراری زد بر در چکیدن
افتادنست آخر اطفال را دوبدن
از تیغ مرگ عاشق رنگ بقا نبازد
عمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن
❈۲❈
فقرست و نقد تمکین، جاهست وموج خفّت
از بحر بیقراری، از ساحل آرمیدن
ارباب رنگ دایم محو لباس خویشند
از داغ نیست ممکن طاووس را پریدن
❈۳❈
بیدل به جوی شمشیر خون جگر خورد آب
زندان بیقراران نبود جز آرمیدن
کامنت ها