بیدل دهلوی:با ما نساخت آخر ذوق شراب خوردن چون میوه زرد گشتیم از آفتاب خوردن
❈۱❈
با ما نساخت آخر ذوق شراب خوردن
چون میوه زرد گشتیم از آفتاب خوردن
مستست طبع خود سر از کسب خلق بگذر
تا کم کند جنونت می با گلاب خوردن
❈۲❈
گر محرمی برونآ از تشنهکامی حرص
چون وهم غوطه تاکی در هر سراب خوردن
نقشیکه مبهم افتد دل جمعکن ز فهمش
جهل است عشوهٔ حسن زیر نقاب خوردن
❈۳❈
آن چین ابرو امشب صد رنگ بسملم کرد
زخمکمی ندارد تیغ عتاب خوردن
اغراض بیشمار است عرض حیا نگهدار
طعن جنون چه لازم از شیخ و شاب خوردن
❈۴❈
پیچ و خم حوادث ما را نکرد بیدار
با سنگ بر نیامد پهلو بهخواب خوردن
موقعشناس عصیان ذلت کش خطا نیست
می حکم شیر دارد در ماهتاب خوردن
❈۵❈
بد مستی تنعم مغرورکرد ما را
ایکاش سیخ میخورد حرص از کباب خوردن
ملک تو نیست دنیا کم کن تصرف اینجا
مال حرام تا کی بهر صواب خوردن
❈۶❈
ترک تلاش دارد آب رخ قناعت
سیر است موج گوهر از پیچ و تاب خوردن
تحصیل روزی آسان نتوان شمرد بیدل
تکلیف خاک و خونست این نان و آب خوردن
کامنت ها