بیدل دهلوی:دل را به باد دادیم آه از نظر گشودن این خانه بال و پر داشت در رهن در گشودن
❈۱❈
دل را به باد دادیم آه از نظر گشودن
این خانه بال و پر داشت در رهن در گشودن
آیینهٔ فضولی زنگارش از صفا به
تا چند چشم حق بین بر خیر و شر گشودن
❈۲❈
زین خلق بیمروت انصاف جستن ما
طومار شکوه در مرگ بر نیشتر گشودن
صبح دعاست فرصت ای غافل از اجابت
دارد گشود مژگان دست اثر گشودن
❈۳❈
نشکسته گرد هستی پوچ است لاف عرفان
در بیضه چند چون سنگ بال شرر گشودن
در گلشنی که شوقش بر صفحهام زد آتش
فردوس در قفس داشت طاووس پر گشودن
❈۴❈
بر دستگاه هستی چندان هوس مچینید
بیش از تبسمی نیست خوان سحر گشودن
مغرور جاه و عبرت افسانهٔ خیال است
در خواب هم ندارد چشم گهر گشودن
❈۵❈
چینی به مرگ فغفور کاری دگر ندارد
از درد حقگذاری جز موی سرگشودن
دل بستهٔ وفایی جهدی که وانگردد
ظلم است این گره را بیدست تر گشودن
❈۶❈
وارستن از تعلق با ما نساخت بیدل
نی را به ناله آورد درد کمر گشودن
کامنت ها