بیدل دهلوی:درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن تا برنیایی از خویش نتوان به خود رسیدن
❈۱❈
درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن
تا برنیایی از خویش نتوان به خود رسیدن
خوبی یکی هزار است از شیوهٔ تواضع
ابروی نازگردد شاخ گل از خمیدن
❈۲❈
تا گوش میتوان شد نتوان همه زبان شد
نقصان نمیفروشد سرمایهٔ شنیدن
ای هرزه جلوه فهمان غافل ز دل مباشید
کوری درشت رویی آیینه را بدیدن
❈۳❈
جز عجز سعی ناقص چیزی نمیبرد پیش
افتادن است چون اشک اطفال را دویدن
فقر و حضور تمکین جاه و هزار خفت
از بحر بیقراری از ساحل آرمیدن
❈۴❈
حیفست محرم دل گردد فسانه مایل
آیینه در مقابل آنگه نفس کشیدن
از تیغ مرگ عشاق رنگ بقا نبازند
عمر دوباره گیرند چون ناخن از بریدن
❈۵❈
تا جلوه کرد شوخی حسن تو در عرق زد
دارد حیا به این رنگ آیینه آفریدن
صید کمند عجزم سامان وحشتم کو
رنگ شکسته دارد صد رنگ دام چیدن
❈۶❈
طاووس این بهارم ساغرکش خمارم
در راه انتظارم صد چشم و یک پریدن
گر هستیام به این رنگ محجوب خودنماییست
آیینه برنیارد تصویر از کشیدن
❈۷❈
چون تخم اشک بیدل نومیدی آبیارم
بیبرگ ازین گلستان میبایدم دمیدن
کامنت ها