بیدل دهلوی:رهت سنگی ندارد ای شرر وجد رهایی کن پر افشانده را بسم الله بخت آزماییکن
❈۱❈
رهت سنگی ندارد ای شرر وجد رهایی کن
پر افشانده را بسم الله بخت آزماییکن
ز غفلت چند ساز نغمههای بیاثر بردن
به قدر اضطراب یک سپند آتش نوایی کن
❈۲❈
ندامت رهبر است آنجا که طاقتها ضعیف افتد
ز خود گر بر نیایی نوحهای بر نارسایی کن
نگاه عبرت از درد زمینگیری چه غم دارد
مژه بردار و رفع شکوههای بیعصایی کن
❈۳❈
دماغ سربلندی خاص استنغاست ای غافل
تو گرد احتیاجی بر فلک هم جبههسایی کن
نیاز پای بوسش تحفهٔ دیگر نمیخواهد
به خون هر دو عالم صفحهٔ شوقی حنایی کن
❈۴❈
ز پیشآهنگی قانون عبرتها مشو غافل
به هر سازی که در پای شکست آید صدایی کن
حضور آفتاب از سایه ریزد رنگ خورشیدی
چو محو جلوهاشگشتی دو عالم خودنماییکن
❈۵❈
حوادث با طبیعت کارها دارد ملایم شو
شکست رنگ بسیار است فکر مومیایی کن
نفس تا بینشان گشتن کمین زندگی دارد
غبارت را به هر رنگیکه میخواهی هواییکن
❈۶❈
تمیز نام و ننگست آشیان عزت و خواری
اگر زین دام وارستی مگس باش و همایی کن
سحاب فضل از هر قطره استعداد میریزد
نهای کم از صدف ای دست حاجت دل گدایی کن
❈۷❈
جهان غیرست تا الفتپرست نسبت خویشی
ز خود بیگانه شو با هر که خواهی آشنایی کن
فریب اعتبارات است بیدل مانع وصلت
غبار نیستی شو، خاک در چشم جدایی کن
کامنت ها