بیدل دهلوی:چنین کشتهٔ حسرت کیستم من که چون آتش ازسوختن زیستم من
❈۱❈
چنین کشتهٔ حسرت کیستم من
که چون آتش ازسوختن زیستم من
نه شادم نه محزون نه خاکم نه گردون
نه لفظم نه مضمون چه معنیستم من
❈۲❈
نه خاک آستانم نه چرخ آشیانم
پری میفشانم کجاییستم من
اگر فانیام چیست این شور هستی
وگر باقیام از چه فانیستم من
❈۳❈
بناز ای تخیل ببال ای توهم
که هستیگمان دارم و نیستم من
هوایی در آتش فکندهست نعلم
اگر خاک گردم نمیایستم من
❈۴❈
نوایی ندارم نفس میشمارم
اگر ساز عبرت نیام چیستم من
بخندید ای قدردانان فرصت
که یک خنده برخویش نگریستم من
❈۵❈
در این غمکده کس ممیراد یارب
به مرگیکه بیدوستان زیستم من
جهان گو به سامان هستی بنازد
کمالم همین بسکه من نیستم من
❈۶❈
به این یکنفس عمرموهوم بیدل
فنا تهمت شخص باقیستم من
کامنت ها