بیدل دهلوی:گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما
❈۱❈
گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما
بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما
بینفس در ظلمتآباد عدم خوابیدهایم
شانه زنگیسو، سحر انشاکن از شبهایما
❈۲❈
جهد ما مصروفیک سیرگریبان است وبس
غیر اینگرداب موجی نیست در دریای ما
برتن ما هیچ نتوان دوخت جزآزادگی
گرهمه سوزن دمد چون سروازاعضای ما
❈۳❈
ماجرای بویگل نشنیده میباید شنید
ای هوستن زن، زبانغنچه است انشای ما
رنگی ازگلزار بیرنگی برون جوشیدهایم
از خرابات پری می میکشد مینای ما
❈۴❈
یار در آغوش و سیرکعبه و دیر آرزوست
ناکجا رفتهست از خود شوق بیپروای ما
سعیهمت را ز بیمغزان چهمقدار آفتاست
هرکه راگردید سر، برلغزشی زد پای ما
❈۵❈
دل مصفاکن، سراز وستعگه مشرب برآر
آینهصیقل زدنسیریست درصحرای ما
ششجهتهنگامهٔ امکان ز نفی ماپر است
رفتن از خود ناکجا خالی نماید جای ما
❈۶❈
یک نفس بیدل سری باید نیاز جیبکرد
غیر مجنون نیستکس در خیمهٔ لیلای ما
کامنت ها