بیدل دهلوی:جنون ما بیابانهاست از آوارگی بیرون چو مجنون کاش سازد گرد ما با دامن هامون
❈۱❈
جنون ما بیابانهاست از آوارگی بیرون
چو مجنون کاش سازد گرد ما با دامن هامون
سراغ عافیت از برگ برگ این چمن جستم
کجا آرام کو راحت جهانی میتپد در خون
❈۲❈
مقیم سایهٔ بید از چمن دارد فراغتها
به رفع بیکسیکم نیست مو هم برسر مجنون
درین گلزار ممکن نیست از تحقیق گلچیدن
ز دامان زمین یکچشم حیران گیر تا گردون
❈۳❈
تبسم نسخه از لعلشکه دارد تاب بردارد
رگ یاقوت میگردد نمایان زین خط موزون
فنون نرگسش هر جا کتاب سحر پردازد
به جیب خم نگاه چشم حیرانست افلاطون
❈۴❈
تب شوق که میجوشد ز مغز استخوان من
که از نبضم چوتار شمع آتش میجهد بیرون
سواد اضطراب موج این توفان نشد روشن
حباب آن به که عینک بشکند در دیدهٔ جیحون
❈۵❈
گرفتم واشکافی پردهٔ رمز نفسها را
چه خواهی خواند جز اوهام از این سطر هوا مضمون
بهغیر از عشق رنگی نیست حسن بینیازی را
همه گر نام لیلی بردهای گل میکند مجنون
همه گر نام لیلی بردهای گل میکند مجنون
مپرسید از نسیم ناتوان پرواز ایجادم
دم صبح ازل بودم نفس گل کردهام اکنون
❈۶❈
به این عجزی که در بنیاد طاقت دیدهام بیدل
مگر کوهی شوم تا ناله پردازم من محزون
کامنت ها