بیدل دهلوی:ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون بهروی گل ننشیند ز شرم رنگ برون
❈۱❈
ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون
بهروی گل ننشیند ز شرم رنگ برون
خیال آن مژه خون میکند چه چاره کنم
دل آب گشت و نمیآید این خدنگ برون
❈۲❈
زمانه مجمع آیینههای ناصاف است
درون صفا ز کدورت نشسته زنگ برون
حذر کنید ز کینی که از دو دل خیزد
شرار کوفته میآید از دو سنگ برون
❈۳❈
بساط صلح گر از عافیت نگردد تنگ
کسی ز خانه نیاید بهعزم جنگ برون
بهار عالم انصاف گر به این رنگست
نرفته است مسلمانی از فرنگ برون
❈۴❈
به لاف پیش مبر دعوی توانایی
که خارتنگ نیاید ز پای لنگ برون
ز طعن تیره درونان خدا نگهدارد
نفس جنون زده میآید از تفنگ برون
❈۵❈
دریغ محرمی دل نصیب فطرت نیست
نشستهایم ز آیینه همچو زنگ برون
تعلقات جهان حکم نیستان دارد
نشد صدا هم ازین کوچههای تنگ برون
❈۶❈
هزار سنگ به دل کوفتیم لیک چه سود
میی نیامد ازین شیشه جز ترنگ برون
نفس نیاز خرام که میکنی بیدل
که سنگ سبزه نیارد بهاین درنگ برون
کامنت ها