بیدل دهلوی:ای اثرهای خرامت چشم حیران درکمین هرکجا پا مینهی آیینه میبوسد زمین
❈۱❈
ای اثرهای خرامت چشم حیران درکمین
هرکجا پا مینهی آیینه میبوسد زمین
گر چه میدانیم دل هم منظر ناز تو نیست
اندکی دیگر تنزل کن به چشم ما نشین
❈۲❈
غافل از دیدار آن چشم حیاپرور نهایم
تیغ خوابانیدهای دارد نگاه شرمگین
دستگاهت هر قدر بیش است کلفت بیشتر
در خور طول است چینهایی که دارد آستین
❈۳❈
عالمی در سایه میجوید پناه از آفتاب
گر عیار مهرگیری نیست بی آثار کین
پا به دامن کش که دارد عجز پیمای طلب
عشرت روی زمین از آبله زیر نگین
❈۴❈
لذت دنیا نمیسازد بهکام عافیت
عالمی خفتهست در نیش از هوای انگبین
چون شرار از وحشت کمفرصتیهای وصال
حیرت آیینه میگردد نگاه واپسین
❈۵❈
کی توانم پنجه با سرپنجهٔ خورشید زد
منکه پشت سایه نتوانم رساندن بر زمین
پیری از دمسردی یأسم به خاکستر نشاند
شعله هم دارد درین فصل احتیاج پوستین
❈۶❈
گر نه از قرب حضورت نقد مژگان روشن است
دیگر از عقبا چه میبیند نگاه دوربین
چند خواهی حسرت دیدار ینهان داشتن
چشم میروید درین محفل چو شمع از آستین
❈۷❈
یک قلم شوق است بیدل کلفت وارستگان
موج عرض تازهرویی دارد از چین جبین
کامنت ها