بیدل دهلوی:چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما در سجده خاک شد سر تسلیم خوی ما
❈۱❈
چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما
در سجده خاک شد سر تسلیم خوی ما
بیهوده همچو موج زبان برنمی‌کشیم
لبریز خامشی‌ست چوگوهر سبوی ما
❈۲❈
ای وهم عقده بر دل آزاد ما مبند
بی‌تخم رسته است چو میناکدوی ما
حیرت سجود معبد راز محبتیم
غیر ازگداز نیست چو شبنم وضوی ما
❈۳❈
حرفی‌که دارد آینه مرهون حیرت است
سیلی‌خور زبان نشودگفتگوی ما
چون شمع سربلندی عشاق مفت نیست
یعنی به قدر سوختن است آبروی ما
❈۴❈
مشهور عالمیم به نقصان اعتبار
اظهارعیب چون‌گل چشم است بوی ما
گمگشتگان وادی حیرت نگاهی‌ایم
درگرد رنگ‌باخته کن جستجوی ما
❈۵❈
از بس‌که خوگرفتهٔ وضع ملامتیم
جزرنگ نیست‌گرشکندکس به روی ما
نتوان کشید هرزه‌تریهای عاریت
بیدل زبحرنظم بس است آب جوی ما
کامنت ها